کد مطلب:292444 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

حکایت پنجاه و یکم: شیخ ابوالحسن شریف عاملی

دانشمند گرانقدر، شیخ ابوالحسن شریف عاملی در كتاب «ضیاء العالمین» از حافظ ابونعیم و ابوالعلاء همدانی كه هر دو به سند خود روایت كرده اند از ابن عمر كه گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «مهدی(ع) از روستایی كه به آن كرعه می گویند بیرون می آید و بر سر او ابری است كه در آن ابر منادی، ندا می كند این مهدی، خلیفه ی خداوند است. پس از او پیروی كنید.» و جماعتی از محمّد بن احمد روایت كردند كه گفت: پدرم مرتب در مورد كرعه سؤال می كرد و من نمی دانستم كه كرعه كجاست؟ پس شیخ تاجری با مال و حشم زیاد پیش ما آمد و ما در مورد آن روستا از او پرسیدیم. گفت: شما از كجا آن روستا را می شناسید؟ پدرم گفت: در كتاب های حدیث آن را دیده ام و ماجرای آنرا شنیده ام. وقتی ظهر شد جوانی را دیدم كه زیباتر و با ابهّت تر و گرانقدرتر از او هرگز ندیده بودم بطوریكه ما از نگاه كردن به او سیر نمی شدیم. آنگاه با آنها نماز ظهر را با دستهای رها شده، مثل نماز اهل عراق خواند. (نه مثل اهل سنّت كه كتف بسته می خوانند.) وقتی نمازش تمام شد، پدرم به او سلام كرد و برای او قضیه ما را تعریف كرد. آنگاه ما چند روز در آنجا ماندیم و هیچ مردمی مانند آنها ندیدیم و از آنها هیچ حرف بیهوده و لغوی نشنیدیم. آنگاه از او خواهش كردیم كه ما را به راه برساند. او شخصی را همراه ما فرستاد و او با ما تا چاشتگاهی آمد ناگهان دیدیم در همان جایی هستیم كه می خواستیم. پدرم از آن شخص سؤال كرد كه آن مرد چه كسی بود؟ او گفت: او حضرت مهدی(ع) بود م ح م د بن الحسن و جایی كه آن جناب در آنجا است، نامش كرعه می باشد كه از شهرهای یمن است و از طرفی كه متصل به شهر حبشه است، ده روز راه است در بیابانی كه آبی در آن نیست. عالم متقدم بعد از گفتن این قصه فرموده: بین آنچه ذكر شده یعنی خروج مهدی(ع) از كرعه و آنچه ثابت شده كه آن جناب ظاهر می شود در اوّل ظهورش از مكّه، هیچ منافاتی وجود ندارد زیرا آن جناب از جایی كه در آن اقامت دارد بیرون می آید تا این كه به مكّه می آید و او خود را در آنجا ظاهر می كند.